ادبي
أميد جهان بخت ليلي؛ سميه پرماس
المجلد 15، العدد 50 ، يونيو 2019، ، الصفحة 81-100
المستخلص
آنتونيو گرامشي (1937)، از تئوريسينهاي ضدسرمايهداري و مفهومپرداز نظريۀ «هِژموني» است؛ طرحي که بر سلطۀ فرهنگي و ايدئولوژيک تکيه داشته و بر قدرت انديشه و ارادۀ آدمي در دگرگوني سلطۀ اجتماعي پاي ميفشارد و استراتژي خود را بر نفي تضاد طبقاتي و ايجاد تغيير در نظام استيلا به سوي رضايت عمومي مبتني ميداند. هدف مقالۀ حاضر، تحليل جامعهشناختي ...
أكثر
آنتونيو گرامشي (1937)، از تئوريسينهاي ضدسرمايهداري و مفهومپرداز نظريۀ «هِژموني» است؛ طرحي که بر سلطۀ فرهنگي و ايدئولوژيک تکيه داشته و بر قدرت انديشه و ارادۀ آدمي در دگرگوني سلطۀ اجتماعي پاي ميفشارد و استراتژي خود را بر نفي تضاد طبقاتي و ايجاد تغيير در نظام استيلا به سوي رضايت عمومي مبتني ميداند. هدف مقالۀ حاضر، تحليل جامعهشناختي داستان «خليل کافر» اثر جبران خليل جبران به شيوۀ تحليل محتوايي و بر مبناي نظريۀ هژموني گرامشي است. انگيزۀ انجام پژوهش نيز تشابه ديدگاههاي جامعهشناختي جبران با نظريۀ مزبور است. وي در اين اثر، فاصلۀ طبقاتي و استبداد حاکم بر جامعۀ ارباب ـ رعيتي را به شيوهاي نقادانه ترسيم نموده و سيماي جامعۀ آکنده از فشار طبقۀ فرادست نسبت به قشر فرودست را با آفرينش اثري گويا به نمايش ميگذارد. درواقع جهانبيني پنهان داستان با نقشآفريني شخصيت انقلابي خليل، در جهت نقد تضاد طبقاتي و ستايش برابري ميان لايههاي انساني است. نتايج پژوهش نشان ميدهد جبران، ضمن توجه به کارکردهاي پشتوانۀ اقتصادي، بر نقش اثرگذار هژموني فرهنگي در تعيين ساختارهاي اجتماعي و اقتصادي تأکيد دارد و در پرتو آگاهي و ايدئولوژيهاي روشنگرانه، به پيروزي ارادۀ قشر فرودست بر نيروهاي سُلطه و قدرتهاي سياسي و اقتصادي معتقد است.