طيبه فتحي ايرانشاهی؛ سيد محمود ميرزايي الحسيني؛ شيرين بورابراهيم
المجلد 17، العدد 58 ، يونيو 2021، ، الصفحة 131-154
المستخلص
طرحوارههای تصویری یکی از موضوعات مطرح در زبانشناسی شناختی است. در این طرحوارهها انسان براساس تجارب خود از امور عینی، ساختهایی را برای امور انتزاعی در ذهن خود متصور میشود که فهم آنها را ممکن میسازد. این سازوکار ذهنی و شناختی و تحلیل آن در متن روایی سبب میشود، دستیابی به ویژگیهای فکری نویسنده و نمایش محتوای ذهنی و ملموسساختن ...
أكثر
طرحوارههای تصویری یکی از موضوعات مطرح در زبانشناسی شناختی است. در این طرحوارهها انسان براساس تجارب خود از امور عینی، ساختهایی را برای امور انتزاعی در ذهن خود متصور میشود که فهم آنها را ممکن میسازد. این سازوکار ذهنی و شناختی و تحلیل آن در متن روایی سبب میشود، دستیابی به ویژگیهای فکری نویسنده و نمایش محتوای ذهنی و ملموسساختن آن از یکسو و چگونگی فهم و درک دنیای درونی نویسنده توسط مخاطب، از سوی دیگر، تسهیل شود. بنابراین پژوهش حاضر بر آن است با تکیه بر آراء شناختی جانسون و لیکاف و با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی به بررسی طرحوارههای تصویریِ حوزۀ احساسات در رمان «حکایات یوسف تادرس» اثر عادل عصمت، نویسنده مصری بپردازد. به این صورت که طرحوارههایی که قالب شکلگیری مفاهیم احساسی چون رغبت، ترس و عشق... در داستان بودند، از کل متن استخراج گردید. با توجه به گستردگی طرحوارههای تصویری و محدودبودن فضای مقاله، سه نوع طرحواره حجمی، حرکتی و مقدار مورد کنکاش قرارگرفت. نتایج تحقیق نشان میدهد اگرچه رمان از داستانهای کوتاه و تقریباً مرتبط با هم تشکیلشده است، امّا بیان احساسات و ملموسساختن آنها یکی از اهداف نویسنده و موضوع غالب بر تفکّر اوست. همچنین طرحوارههای حجمی نسبت به دیگر انواع، بسامد بیشتری دارند که در بیشتر موارد بهوسیله حرف "في" بیان شدهاند. رغبت، بالاترین بسامد طرحوارهها و غضب، کمترین میزان را به خود اختصاص داده است.
مهتاب نورمحمدي؛ فردوس آقاگلزاده؛ ارسلان گلفام
المجلد 8، العدد 22 ، يوليو 1433، ، الصفحة 155-188
المستخلص
مطالعهي استعاره يکي از کانونيترين محورهاي رويکرد معنابنياد زبانشناسي شناختي است. براساس نظريهي شناختي ليکاف و جانسون (1980) در باب استعاره، جايگاه استعاره نظام مفهومياي است که براساس آن ميانديشيم و عمل ميکنيم. زبان نيز از آنجا که برگرفته از فرايندهاي ذهني است، کاملاً استعاري است. به اين ترتيب، براساس استعاره، ...
أكثر
مطالعهي استعاره يکي از کانونيترين محورهاي رويکرد معنابنياد زبانشناسي شناختي است. براساس نظريهي شناختي ليکاف و جانسون (1980) در باب استعاره، جايگاه استعاره نظام مفهومياي است که براساس آن ميانديشيم و عمل ميکنيم. زبان نيز از آنجا که برگرفته از فرايندهاي ذهني است، کاملاً استعاري است. به اين ترتيب، براساس استعاره، ديگر صرفاً يک آرايهي ادبي نيست که وظيفهاش تنها زينت کلام باشد. در اين نظريه، استعاره به هر نوع مفهومسازي يک حوزهي مفهومي در قالب حوزهي مفهومي ديگر اطلاق ميشود. اصول نظريه را ميتوان در قالب هشت فرض اصلي همهجا حاضر بودن، حوزهها، مدل، يکجهتي بودن، تغييرناپذيري، ضرورت، خلاقيت و تمرکز خلاصه کرد. محدوديت بررسيهاي استعاره در متون مذهبياي همچون نهجالبلاغه به جنبههاي زيباييشناختي آن، نگارنده را بر آن داشت تا در چارچوب نظريهي معاصر استعاره، ضمن بررسي اصول اين نظريه، به تحليل مفهومي استعارههاي نهجالبلاغه و بازسازي مدلهاي شناختي آنها بپردازد. يافتههاي اين مقاله، که حاصل استخراج برخي از استعارههاي نهجالبلاغه، براساس تعريف نظريهي معاصر استعاره و تحليل آن در چارچوب اين نظريه است، ضمن تأييد اصول نظريه شناختي استعاره، فراواني بسيار استعارهها و ضرورت شناختي آنها در نهجالبلاغه را نشان ميدهد.