شهريار نيازي؛ معصومة تقيزادة؛ هانیة درستکار
المجلد 18، العدد 63 ، سبتمبر 2022
المستخلص
یکی از مهمترین مفاهیم مطرح شده در نظریة فرمالیستهای روس، آشناییزدایی است که هدف آن، بررسی جنبههایی از زبان است که منجر به آفرینش ادبی میشود. تمام فنونی که شاعر برای بیگانه ساختن جهان اطراف در چشم مخاطب به کار میگیرد، در گسترة آشناییزدایی قرار دارد. ابن فارض، شاعر مشهور وادی عشق الهی در تاریخ شعر صوفی از شعرایی است ...
أكثر
یکی از مهمترین مفاهیم مطرح شده در نظریة فرمالیستهای روس، آشناییزدایی است که هدف آن، بررسی جنبههایی از زبان است که منجر به آفرینش ادبی میشود. تمام فنونی که شاعر برای بیگانه ساختن جهان اطراف در چشم مخاطب به کار میگیرد، در گسترة آشناییزدایی قرار دارد. ابن فارض، شاعر مشهور وادی عشق الهی در تاریخ شعر صوفی از شعرایی است که شهرت گستردهای در جهان عرب داشته زیرا اشعار او تمام ویژگیهای فنی شعر صوفی را داراست: شعری که آکنده از نفحات قرآنی و نظرات فلسقی است و دیدگاههای نوینی راجع به هستی و انسان دارد. زبان صوفیانة ابن فارض با همة فراز و فرودهایش در سطوح زبانی با آفرینش ترکیبهای نوین در سطح مفهوم، نظر خواننده را جلب کرده و غبار عادت را از مفاهیم عادی صوفیانه برمیچیند و وی را با نوترکیبهایی آشنا میسازد که از تکنیک آٍشناییزدایی بهرهمندند. وی با ترکیب دو اصطلاح که هرکدام مفهوم جداگانهای دارند، دست به آفرینش نوترکیبهایی میزند که مفاهیم نوین یا مفاهیمی را که خارج از آنچه در عرف صوفیان متداول است دارا میباشند. در این مقاله تلاش شده است با تکیه بر دیدگاههای فرمالیستها در زمینة آشناییزدایی و هنجار گریزی، نوترکیبهای عرفانی ابن فارض را بررسی کنیم. بررسیهای به عمل آمده در این مقاله نشان میدهد که ابن فارض با آفرینش چنین نوترکیبهایی قصد ایجاد مفاهیمی نوین را داشته است که از حالات عرفانی وی برآمده است.
فرشيد ترکاشوند؛ قهرمان فرشته پور
المجلد 16، العدد 55 ، سبتمبر 2020، ، الصفحة 119-138
المستخلص
ميدانهاي معنايي يکي از نظريههاي اصلي در علم معناشناسي است. ميدان معنايي به مجموعه واژگاني گفته ميشود که در معنا با يکديگر مرتبط بوده و ذيل يک واژۀ عام قرار ميگيرند. به کارگيري اين نظريه ميتواند راهکاري براي تحليل جهانمتن شاعر باشد. نگارندگان در اين مقاله برآنند تا با روش استنادي–تحليلي و ...
أكثر
ميدانهاي معنايي يکي از نظريههاي اصلي در علم معناشناسي است. ميدان معنايي به مجموعه واژگاني گفته ميشود که در معنا با يکديگر مرتبط بوده و ذيل يک واژۀ عام قرار ميگيرند. به کارگيري اين نظريه ميتواند راهکاري براي تحليل جهانمتن شاعر باشد. نگارندگان در اين مقاله برآنند تا با روش استنادي–تحليلي و به کارگيري اين نظريه، ابياتي از خمريۀ ابن فارض را به عنوان نمونه تحليل نمايند. در تحليل مورد نظر، روابط معنايي جديدي بين واژگان آشکار ميگردد؛ مفاهيمي چون: عشق ازلي، محبّت پروردگار، انوار الهي، مشاهده و تجلّي، هدايت و راهيافتن به سوي سعادت و همچنين مفهوم فراگير روحبخشي مي الهي هر کدام يک ميدان معنايي را در اشعار تحليلشده، تشکيل دادهاند و واژگان مرتبط ذيل آنها قرار گرفتهاست. در نتيجه، با کاربست نظريۀ ميدانهاي معنايي در اين مقاله، هندسۀ معنايي هر بيت با تحليل ميدانهاي معنايي مماس ذيل ميدان معنايي کلّي بيت به شکلي منسجم تحليل ميگردد و مجموعه ميدانهاي معنايي برخاسته از هر بيت ذيل ميدان کلّي عرفان ابن فارض قرار گرفته و در نهايت جهان متن شاعر را تشکيل ميدهد. چنين روندي در معناگشايي، ضمن اينکه کارکرد نظريه مورد نظر را در سطوح فراتر از بررسي واژه روشن ميسازد، در نهايت، جلوههاي متفاوتي از زيبايي نهفته در معنا را نيز آشکار ميسازد.
ادبي
علي احمدزاده؛ خليل پرويني؛ کبري روشنفکر
المجلد 14، العدد 49 ، مارس 2019، ، الصفحة 111-130
المستخلص
مضامين مشترک در ادبيات مللي که، هيچگونه ارتباطي بين آنها وجود نداشته، محصول لايهاي از روان، به نام «ناخودآگاه جمعي» است. محتواي اين سطح از ذهن، در قالب نمادهاي مختلف که يونگ با عنوان «کهنالگو» از آن ياد کرده، بروز مييابد. ازآنجاکه شعر عرفاني نيز، دستاورد مکاشفه و الهام شاعر از «ناخودآگاه جمعي» است، انگارههاي ...
أكثر
مضامين مشترک در ادبيات مللي که، هيچگونه ارتباطي بين آنها وجود نداشته، محصول لايهاي از روان، به نام «ناخودآگاه جمعي» است. محتواي اين سطح از ذهن، در قالب نمادهاي مختلف که يونگ با عنوان «کهنالگو» از آن ياد کرده، بروز مييابد. ازآنجاکه شعر عرفاني نيز، دستاورد مکاشفه و الهام شاعر از «ناخودآگاه جمعي» است، انگارههاي کهنالگويي زيادي در آن ميتوان يافت. يکي از آنها، انگاره «انسان کامل» است که در شعر عرفاني ابن فارض کاربرد فراواني دارد.
پژوهش کنوني ميکوشد با روش توصيفي ـ تحليلي، و با مراجعه به کتابهاي مختلف روانشناسي، شخصيت ابن فارض را با محوريت اين سرنمون و بر اساس مکتب روانشناختي تحليلي يونگ، نقد روانکاوانه نمايد. اين انگاره، روزنهاي است براي نفوذ به روان ابن فارض و ارزيابي شخصيتش. او در نتيجة درونيسازيِ ارزشهاي اين «کهنالگو» و گذر از آسيبهاي ناشي از «همانندسازي» و «تورم رواني»، توانسته بعد از فرايند «فرديت»، به مرتبة «خود» برسد.