علي صياداني؛ يزدان حيدرپور مرند
المجلد 17، العدد 60 ، ديسمبر 2021، ، الصفحة 141-160
المستخلص
از مباحث نوینی که در تحلیل گفتمان ارائهشده است، رویکرد جامعهشناختی دل هایمز است که برخاسته از توانش ارتباطی است. بحث حاضر در گام اول اشاره به ارتباط توانش زبانی با توانش ارتباطی دارد که زبان کارکرد حقیقی خود را ایفا میکند. در مرحله دوم اشاره به بافت برونزبانی دارد که عامل کنش در آن تأثیر میگذارد. این مسئله نمود واقعی از پیوند ...
أكثر
از مباحث نوینی که در تحلیل گفتمان ارائهشده است، رویکرد جامعهشناختی دل هایمز است که برخاسته از توانش ارتباطی است. بحث حاضر در گام اول اشاره به ارتباط توانش زبانی با توانش ارتباطی دارد که زبان کارکرد حقیقی خود را ایفا میکند. در مرحله دوم اشاره به بافت برونزبانی دارد که عامل کنش در آن تأثیر میگذارد. این مسئله نمود واقعی از پیوند صورت زبانی ویژه با بافت اجتماعی حاکم در گفتار است و بسامد و احتمال وقوع آن در شرایط موجود مشخص میشود. ازنظر هایمز رویدادهای زبانی تنها به صورتهای دستوری زبان خلاصه نمیشود؛ بلکه در قالب تعاملهای اجتماعی و قراردادهای اجتماعی و فرهنگی معنا مییابند و سازندة شاکلههای توصیفی توانش ارتباطی هستند. دو مقولة کلی استدلالهای ساختاری و آوایی ازجمله مؤلفههای اساسی این مبحث است. بسترهای زمانی- مکانی، نوع بیان گفتار و عناصر زبانی نیز در شکلگیری این دو مقوله تأثیرگذرا است. پژوهش حاضر به روش توصیفی- تحلیلی درصدد تطبیق ویژگیهای رویکرد مزبور با گفتمان اجتماعی خطبههای نهجالبلاغه است. نتایج نشان میدهد که عوامل زبانی مزبور، نوع و محتوای گفتار حاکم در بافت برونزبانی نهجالبلاغه را نشان داده و در روندِ تشخیص تعاملهای ارتباطی حاکم بر متن مؤثر هستند.