مهتاب نورمحمدي؛ فردوس آقاگلزاده؛ ارسلان گلفام
المجلد 8، العدد 22 ، يوليو 1433، ، الصفحة 155-188
المستخلص
مطالعهي استعاره يکي از کانونيترين محورهاي رويکرد معنابنياد زبانشناسي شناختي است. براساس نظريهي شناختي ليکاف و جانسون (1980) در باب استعاره، جايگاه استعاره نظام مفهومياي است که براساس آن ميانديشيم و عمل ميکنيم. زبان نيز از آنجا که برگرفته از فرايندهاي ذهني است، کاملاً استعاري است. به اين ترتيب، براساس استعاره، ...
أكثر
مطالعهي استعاره يکي از کانونيترين محورهاي رويکرد معنابنياد زبانشناسي شناختي است. براساس نظريهي شناختي ليکاف و جانسون (1980) در باب استعاره، جايگاه استعاره نظام مفهومياي است که براساس آن ميانديشيم و عمل ميکنيم. زبان نيز از آنجا که برگرفته از فرايندهاي ذهني است، کاملاً استعاري است. به اين ترتيب، براساس استعاره، ديگر صرفاً يک آرايهي ادبي نيست که وظيفهاش تنها زينت کلام باشد. در اين نظريه، استعاره به هر نوع مفهومسازي يک حوزهي مفهومي در قالب حوزهي مفهومي ديگر اطلاق ميشود. اصول نظريه را ميتوان در قالب هشت فرض اصلي همهجا حاضر بودن، حوزهها، مدل، يکجهتي بودن، تغييرناپذيري، ضرورت، خلاقيت و تمرکز خلاصه کرد. محدوديت بررسيهاي استعاره در متون مذهبياي همچون نهجالبلاغه به جنبههاي زيباييشناختي آن، نگارنده را بر آن داشت تا در چارچوب نظريهي معاصر استعاره، ضمن بررسي اصول اين نظريه، به تحليل مفهومي استعارههاي نهجالبلاغه و بازسازي مدلهاي شناختي آنها بپردازد. يافتههاي اين مقاله، که حاصل استخراج برخي از استعارههاي نهجالبلاغه، براساس تعريف نظريهي معاصر استعاره و تحليل آن در چارچوب اين نظريه است، ضمن تأييد اصول نظريه شناختي استعاره، فراواني بسيار استعارهها و ضرورت شناختي آنها در نهجالبلاغه را نشان ميدهد.