نویسنده
چکیده
«جیکور» -روستایی کوچک در استان بصره - نه فقط زادگاه «سیّاب»، بلکه رودی است که بوستان شعر او را سیراب میسازد و خون زندگی که نهال نورسته آرزو را در ژرفای روح بشریت تغذیه میکند ونهالی که سنگدلی ستمگران آن را پایمال کرده است؛ ستمگرانی که شهر - از نگاه «بدر» - به نمایندگی از آنان سایه مرگش را بر زندگی شهروندان، بویژه مهاجران ناآشنا افکنده است.
با دقت در دیوان «بدر شاکر سیّاب» و بررسی مراحل چهارگانه زندگی ادبی وی، یعنی: رومانتیک، رمزگرایی، واقع گرایی وبازگشت به خود؛ مییابیم که «جیکور» سرچشمه هر نیکی قابل تصوّر وچشم انداز تمام آرزوهاست. این روستا موجود زندهای است که هم خود میزید و هم مردگان را حیات میبخشد و قلب تپندهای که خون زندگی را در رگ های آدمیان جاری میسازد. «جیکور» سعادتی فراگیر است که شاعر به سوی آن پر کشیده، با آن همدم گردیده، در کنار آن دوران بدبختی و اوضاع نابسامان خود در شهر را به دست فراموشی میسپرد ونمادی که خود شاعر درباره آن میگوید: « جیکور دیوان شعر من است ... .»
کلیدواژهها