امير فرهنگ نيا؛ علي پورحمدانيان
دوره 18، شماره 63 ، شهریور 1401، ، صفحه 31-56
چکیده
نظر به تحول ژانرهای ادبی همچون رمان، توصیف روایی نقشی سرنوشتساز در روایتگری به خود گرفت تا جایی كه بسیاری از ادبای معاصر در صدد توضیح میزان اهمیّت وصف روایی و تأثیر بكارگیری آن در رمان جدید برآمدند؛ به چارچوببندی اهداف توصیف روایی پرداختند تا جایگاه وصف را در رمان و داستاننویسی روشن سازند. وصف در رمان جدید، به اغراض پیشین آن همچون ...
بیشتر
نظر به تحول ژانرهای ادبی همچون رمان، توصیف روایی نقشی سرنوشتساز در روایتگری به خود گرفت تا جایی كه بسیاری از ادبای معاصر در صدد توضیح میزان اهمیّت وصف روایی و تأثیر بكارگیری آن در رمان جدید برآمدند؛ به چارچوببندی اهداف توصیف روایی پرداختند تا جایگاه وصف را در رمان و داستاننویسی روشن سازند. وصف در رمان جدید، به اغراض پیشین آن همچون زیباسازی متنهای روایی محدود نیست، بلكه اغراضی افزون بر ‘گذشته به خود گرفت و در رمان جدید، نقشی كاربردی یافت. این مقاله با روش توصیفی-تحلیلی، بر موضوع زیباییشناسی توصیف روایی در رمان قابیل أین أخوك هابیل تمرکز نموده است. رماننویس لیبیایی كه جامعه عرب را با رمانهایی حاوی اندیشههای تازه بارور ساخت و پنجرهای را به جهان گشود. این رمان با زبانی ادبی، حكایت از اتفاقاتی دارد كه در زمان حكومت قرمانلیها بر لیبی رخ داده است. این رمان برههای از تاریخ حكومت و فرزندانِ محمدعلیپاشاقرمانلی و رقابت بر تخت پادشاهی ترسیم میكند. این تحقیق در تلاش است با دقت نظر در توصیف شخصیّتها، مكانها و زمانهای روایی، به تحلیل كارکردهای توصیف روایی بپردازد. از مهمترین نتایج، اینكه ارتباطی تنگاتنگ میان وصفهای بكار گرفته شده و اندیشههای رماننویس وجود دارد و توصیف درونی شخصیّتهای روایی از زیبایی و تأثیر بیشتری، برخوردار و وجود توصیفهای و وقفههای توصیفی، به منزله چیستانهایی است که به اغراض زمان آینده در رمان اشاره دارد و توصیف مکانها به منظور دلالت بر واقعی بودن رخدادها نزد خواننده و تحریک قوه تخیل او برای شناخت رخدادها، با زبانی ساده، گویا و ظریف است.
هادي رضوان؛ فراست پيروزي
دوره 17، شماره 59 ، شهریور 1400، ، صفحه 155-176
چکیده
شاعت الدراسات في علم الرواية وخطاب الحكاية في القرن العشرين بسبب انتشار مكتب الشكلانية في هذا العصر. وللباحثين في هذا العلم مناهج ومنطلقات مختلفة ومن أهم هذه المناهج منهج "جيرار جينت" في خطاب الرواية. بحثنا في هذه المقالة بمنهج وصفي- تحليلي على أساس نظرية "جيرار جينت"، عن المقولات الثلاث: مقولة الزمن التي يعبر فيها عن العلاقة بين زمن ...
بیشتر
شاعت الدراسات في علم الرواية وخطاب الحكاية في القرن العشرين بسبب انتشار مكتب الشكلانية في هذا العصر. وللباحثين في هذا العلم مناهج ومنطلقات مختلفة ومن أهم هذه المناهج منهج "جيرار جينت" في خطاب الرواية. بحثنا في هذه المقالة بمنهج وصفي- تحليلي على أساس نظرية "جيرار جينت"، عن المقولات الثلاث: مقولة الزمن التي يعبر فيها عن العلاقة بين زمن القصة وزمن الخطاب ومقولة الجهة أي الكيفية التي يدرك بها السارد القصة ومقولة الصيغة أي نمط الخطاب التي يستعمله السارد، المقولات التي تقوّم الرواية والحكاية والسرد في قصيدة إيوان المدائن للبحتري توخياً للوصول إلى الإجابة عن هذه الأسئلة: ما هي الطاقات الروائية التي استفاد البحتري منها في قصيدته؟ كيف انحرف عن سلسلة الاحداث الحقيقية في نظم قصيدته؟ كيف نفسر الأحداث والروايات في قصيدته على ضوء المقولات الثلاث: الزمن والجهة والصيغة؟ انحرف البحتري عن الترتيب الزمني الحقيقي في قصيدته وعن طريق المفارقات الزمنية ألقى الضوء على أحداث تاريخية خاصة أو أشار إليها. ومن أهم هذه المفارقات في رواية البحتري الاسترجاعات الأصلية الموجودة فيها. روى البحتري مرحلة زمنية واسعة النطاق عن طريق تسريع الحكي والحذوف السردية ولكنه اختار بعضاً من الأحداث والمشاهد الهامة في منظوره وحكاه بطريق تبطئة الحكي. حدث هذا كله في ظل تصور الشاعر وخطابه وعواطفه وأحاسيسه تجاه "إيران". التواتر في هذه القصيدة يعدّ من نوعي الحكي الأحادي والتكراري. أما بالنسبة إلى التبئير في القصيدة فتعدّ الرواية من الرواية من دون التركيز والمشاهد فيها مشاهد حية متحركة. والراوي حاضر في رواية البحتري والمسافة بين الراوي والقصة واسعة المدى بما أن البحتري يكثر من ذكر الجزئيات وهذا كان باعثاً لتطويل المسافة. ونهاية تعدّ هذه القصيدة نوعاً من المونولوج الخارجي.
ادبی
علی نجفی ایوکی؛ صدیقه جعفری نژاد؛ معصومه حسین پور
دوره 13، شماره 42 ، اردیبهشت 1396، ، صفحه 43-64
چکیده
«پسنما» یا «فلشبک» یکی از مهمترین تکنیکهای ادبی است که از سینما وارد عرصة ادبیات شد. این شگرد گرچه در نقد ادبی به نوعی فن جدید به حساب میآید، بااینهمه در متون گذشته به کار گرفته میشدهاست و عامل محوری در گسترش متن و حضور زمانهای مختلف در متن به حساب میآید و موجب رواییشدن متن میگردد. نهجالبلاغه یکی از متونی ...
بیشتر
«پسنما» یا «فلشبک» یکی از مهمترین تکنیکهای ادبی است که از سینما وارد عرصة ادبیات شد. این شگرد گرچه در نقد ادبی به نوعی فن جدید به حساب میآید، بااینهمه در متون گذشته به کار گرفته میشدهاست و عامل محوری در گسترش متن و حضور زمانهای مختلف در متن به حساب میآید و موجب رواییشدن متن میگردد. نهجالبلاغه یکی از متونی است که این تکنیک در آن حضوری فعّال دارد؛ زیرا برخی خطبهها و نامهها شبیه روایت و قصهای است که زمانپریشی در آن حاکم است. بر همین اساس، پژوهش حاضر میکوشد با روشی توصیفی ـ تحلیلی از کارکرد این فن و تأثیر آن بر نُه خطبه و یک نامه از نهجالبلاغه که این شگرد حضوری فعال در آنها دارد، پرده بردارد و تأثیر این فن را در تشویق خواننده و تمایل وی به سمت حوادث پیشآمده بررسی نماید. این امر مهم از طریق پارادوکسِ زمانی انجام میپذیرد که در زمانپریشی ماضی، حال و آینده نمود دارد. این بررسی نشان میدهد که فلشبکهای موجود در نهجالبلاغه سبب انسجام و پیوند متن شده و ضمن اینکه بر جوهرة ادبی آن افزوده، موجب پویایی ذهن مخاطب یا خواننده میگردد. گذشته از آن، فلشبکهای بیرونی بیشترین حضور را در نهجالبلاغه دارند؛ بدین صورت که از رهگذر اطلاعدهی دربارة گذشتة شخصیتها و حوادث دخالت دادهشده، ذهن مخاطب را روشن و او را آگاه میکند.
ناهید نصیحت؛ کبری روشنفکر؛ خلیل پروینی؛ فرامرز میرزایی
دوره 9، شماره 28 ، آذر 1392، ، صفحه 87-108
چکیده
چکیده:
بنابر نظریهی «معناشناسیِ روایتِ» گریماس، از طریق برش متن، معنا به دست میآید. در این فرایند معناسازی، کنش و شَوِش، بهعنوان عوامل گفتمانی مهم، باعث شکلگیری گفتمان و ایجاد تغییر از وضعیتی به وضعیت دیگر و نیز حالتهای پس از تغییر میشوند. کنش، نظامهای گفتمانی هوشمند، و شَوِش، نظامهای گفتمانی احساسی را ...
بیشتر
چکیده:
بنابر نظریهی «معناشناسیِ روایتِ» گریماس، از طریق برش متن، معنا به دست میآید. در این فرایند معناسازی، کنش و شَوِش، بهعنوان عوامل گفتمانی مهم، باعث شکلگیری گفتمان و ایجاد تغییر از وضعیتی به وضعیت دیگر و نیز حالتهای پس از تغییر میشوند. کنش، نظامهای گفتمانی هوشمند، و شَوِش، نظامهای گفتمانی احساسی را بهوجود میآورد. داستان پایداری «حبلٌ کالورید»، قابلیت مطالعه از دیدگاه نشانهمعناشناسی نوین را دارد. در این گفتمان پویا، ابوهانی، شخصیت اصلی داستان، به دنبال تغییر وضعیت روحی خویش است. این تغییر، ناخودآگاه و توسط جوانان مبارز، در بستر زمانی و مکانی ویژه رخ میدهد. احساس و ادراک، بهویژه حس شنیداری، این فرایند شَوِشی را شکل میدهند. از سوی دیگر، گاهی کنش، گونههای شَوِشی داستان را بهوجود میآورد و گاهی هم شَوِش، کنشزا میشود. در حبلٌ کالورید، نظامهای گفتمانی هوشمند و حسی ـ ادراکی در تعامل هستند و گونههای مختلف نشانهمعناشناختی را بهوجود آوردهاند؛ اما گفتمان غالب، گفتمان احساسی است. از دیدگاه موضوعی، چون حبلٌ کالورید بهعنوان داستان پایداری، اخلاقمحور و ارزشمدار محسوب میشود، گفتمان مراممدار دارد.
بدین ترتیب هدف این مقاله، مطالعهی فرایند معناشناسی داستان و ویژگیهای روایی آن است تا سازوکارهای تولید معنا و عناصر اصلی شکلگیری معنا را بهدست آورد.