علي سليمی
المستخلص
کاربست نظریههای علمی حوزه زبانشناسی و روایتشناسی، در ساليان گذشته، جانی تازه به متون ادبی بخشيده و در اين ميان، نظریه زمان «ژرار ژنت» کاربردی گستردهتر داشته است. این پژوهش ميکوشد با رويکردي انتقادي و روش تحليل محتوا، «نتیجهگیریهای» 18 مقالهی منتشرشده در 6 مجلهي تخصصي زبان و ادبیات عربی کشور را ...
أكثر
کاربست نظریههای علمی حوزه زبانشناسی و روایتشناسی، در ساليان گذشته، جانی تازه به متون ادبی بخشيده و در اين ميان، نظریه زمان «ژرار ژنت» کاربردی گستردهتر داشته است. این پژوهش ميکوشد با رويکردي انتقادي و روش تحليل محتوا، «نتیجهگیریهای» 18 مقالهی منتشرشده در 6 مجلهي تخصصي زبان و ادبیات عربی کشور را از منظر کاربست این نظریه، بررسي نمايد، زيرا به باور نگارنده «نتیجهگیریهای» مقالات، حاصل اندیشه نویسندگان و بیان کوتاهی از محتوای کل مقاله است، بهطوریکه داوری درباره آنها بهمنزله داوری درباره اصل مقاله شمرده خواهد شد. پرسش اصلي پژوهش آن است که اين مقالات، شگردهای کاربرد زمان در نظریهی روایتشناسی ژنت را چگونه و به چه میزان به مضمون رمان مرتبط ساختهاند؟ نتایج بهدستآمده، نشان میدهد که بیشتر آنها، نظریه زمان ژنت را به شکل ظاهری به کار گرفتهاند، بهگونهای که برخی از آنها صرفاً به گزارشهایی از حضور صوری این نظریه و مؤلفههای آن: (ترتیب، تداوم، پرش زمانی، کانونشدگی، استرجاع و استباق) بسنده کردهاند، اما مسئله اصلی یعنی میزان معناداری کاربست این تکنیکهای روایتشناسی در خلق و برجستهسازی درونمایه رمان که اهمیت بسیار دارد و جوهره اصلی این نظریه است، در بیشتر این مقالات مغفول مانده است.
سارا حسنی؛ يحيي معروف؛ عبدالرضا نادریفر؛ علي سليمي
المجلد 18، العدد 64 ، ديسمبر 2022، ، الصفحة 95-118
المستخلص
لزوم بررسی بازنمایی زنان در ادبیات معاصر یکی از موضوعات مهم و قابل بحث در جریانشناسی فضای فعلی حوزه ادبیات داستانی است. در دهۀ اخیر، به دلیل تحوّل در ساختار اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جوامع و بالا رفتن سطح آگاهی زنان، نویسندگان زن با دیدگاه انتقادی به بیان جایگاه و نقش اجتماعی زنان پرداختند و خواستار تغییر بنیادین در نگرش مردم و بازنگری ...
أكثر
لزوم بررسی بازنمایی زنان در ادبیات معاصر یکی از موضوعات مهم و قابل بحث در جریانشناسی فضای فعلی حوزه ادبیات داستانی است. در دهۀ اخیر، به دلیل تحوّل در ساختار اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جوامع و بالا رفتن سطح آگاهی زنان، نویسندگان زن با دیدگاه انتقادی به بیان جایگاه و نقش اجتماعی زنان پرداختند و خواستار تغییر بنیادین در نگرش مردم و بازنگری در تفاسیر مردسالارنه از متون ادبی شدهاند. این جستار میکوشد با روش توصیفی تحلیلی، ضمن معرفی رمان «الدوامة»، قمر كيلاني نویسندۀ معاصر سوری، به بررسی و مقایسۀ هویت زنان سنتی و مدرن در این اثر بپردازد. از این بررسی چنین استنباط میشود، در رمان الدوامه بعد زنان مدرن در مقابل زنان سنتی، پررنگتر به تصویر کشیده شده و کیلانی در انتخاب اسامی زنان رمانش به تناسب با این دو بعد هویتی توجه داشته است. همچنین زنان سنتی این رمان محدود به وظایف و نقشهای مادری و همسری بوده و محکوم به پایبندی و سازش در برابر نظاممردسالار و تابعیت از سنن مرسوم، هستند و در مقابل زن مدرن رمان، زنی آگاه، تحصیلکرده و امروزی است که هویت وی با اموری چون اشتغال، استقلال، آزاداندیشی، گسستن قوانین سنتی ازدواج و الگوسازی... پیوند میخورد.
ادبي
مسلم خزلي؛ محمود دهنوي؛ علي سليمي
المجلد 13، العدد 42 ، أغسطس 1438، ، الصفحة 131-152
المستخلص
رمان «زقاق المدق» يکي از آثار نجيب محفوظ است که در آن فضاي جامعۀ مصر را در زمان جنگ جهاني دوم و ورود استعمارگران به مصر به تصوير ميکشد و با ديدي انتقادي پيامدهاي بد آن را بر مردم مصر نشان ميدهد. اين جستار ميکوشد براساس روش تحليل گفتمان نورمن فرکلاف، به گفتمانکاوي انتقادي رمان زقاق المدق بپردازد و گفتمانهاي غالب و مفاهيم ...
أكثر
رمان «زقاق المدق» يکي از آثار نجيب محفوظ است که در آن فضاي جامعۀ مصر را در زمان جنگ جهاني دوم و ورود استعمارگران به مصر به تصوير ميکشد و با ديدي انتقادي پيامدهاي بد آن را بر مردم مصر نشان ميدهد. اين جستار ميکوشد براساس روش تحليل گفتمان نورمن فرکلاف، به گفتمانکاوي انتقادي رمان زقاق المدق بپردازد و گفتمانهاي غالب و مفاهيم ثانوي و پوشيدۀ متن را که کمتر به آنها توجه شده، بررسي و تحليل کند. براساس يافتههاي پژوهش، گفتمان اصلي رمان، گفتماني ضداستعماري و انتقادي است که نويسنده با خلاقيت خود و در قالب سخنان شخصيتهاي رمان و سرنوشت آنها به مخاطب ارائه ميدهد و با آن گفتمان رسمي و حاکم را به چالش ميکشد. اين گفتمان تأثير مناسبات قدرت بر فرايند اعمال قدرت بر ديگر گروههاي اجتماعي را بيان ميکند و نيز تأثيرات آن در آينده را نشان ميدهد.
ادبي
حسين عابدي؛ تورج زيني وند؛ علي سليمي؛ فاطمه کلاهچيان
المجلد 11، العدد 37 ، يونيو 1437، ، الصفحة 89-113
المستخلص
پديدة «کودک جنگ» براي شاعران مقاومت در حکم نشانه و مادة بامعنايي است که هويتدهندة بخشي از گفتمان پايداري و ساختارها و مناسبات دروني و بيروني آن است. در شعر محمود درويش، شماري از نقشها و دلالتهايي روايت ميشوند که ارتباطي استوار ميان معصوميت کودکي و دنياي پرخشونت جنگ را بازسازي ميکنند و معناهاي محتمل و گستردهاي را به ...
أكثر
پديدة «کودک جنگ» براي شاعران مقاومت در حکم نشانه و مادة بامعنايي است که هويتدهندة بخشي از گفتمان پايداري و ساختارها و مناسبات دروني و بيروني آن است. در شعر محمود درويش، شماري از نقشها و دلالتهايي روايت ميشوند که ارتباطي استوار ميان معصوميت کودکي و دنياي پرخشونت جنگ را بازسازي ميکنند و معناهاي محتمل و گستردهاي را به اين مفهوم پاک بشري متصل ميسازند. در اين مقاله با کمک رهيافتهاي مختلف نشانهشناسي و روش توصيف و تحليل متن، شعر محمود درويش با موضوع کودک جنگ، تجزيه و معنايابي ميشود و لايههاي فکري و نشانههايي همچون: عنوان، بينامتن، زمان، مکان، شخصيت، روايت، مؤلف، شگردهاي ياريرسان به خواننده براي کشف معناهاي اضافي، و نيز ديگر رمزگان موجود تحليل و ارزيابي ميشود. نتايج اين پژوهش نشان ميدهد که شعر کودک در آثار محمود درويش بيشتر کودکانهنما است تا کودکانه؛ يعني زبان آن بزرگسالانه است و تنها موضوع آن کودکانند. شعر او نشانه و بازتابي از يک زندگي است؛ زندگي خصوصي و عمومي يک شاعر که از بُعد کودکانة آن، هم در ميان نشانههاي دلپذير و هم در ميان نشانههاي آزاردهنده در نوسان است. در شعر وي علاوه بر عناصر درونمتن، تکية فراواني بر عناصر فرامتن و سوانح زندگي مؤلف ميشود. از ميان نشانههاي شعر او سه نشانة زمان، مکان و شخصيت پربسامدترين نشانههاي متني هستند و همگي اين نشانهها امکان تأويلهاي گوناگون از شعر درويش را فراهم ميسازند.
علي سليمي؛ رضا کياني
المجلد 8، العدد 23 ، أغسطس 1433، ، الصفحة 1-20
المستخلص
الملخص إنّ اللون يعدّ عنصراً هاماً في الصورة الفنية في الشعر. و لکلّ من الشعراء تجربة خاصّة في التعامل معه واستکشاف عالمه الرمزي. نجد عند الشاعرين الرسامين سهراب سبهري و سعدي يوسف تجربتين مختلفتين بهذا الصدد. و الملاحظ أنَّ اللون قد تحوّل عندکل منهما من رؤية بصرية إلى وعي ذهني فيُعدُّ بذلک عنصراً هاماً للبناء الفني في شعرهما، و لکنّ ...
أكثر
الملخص إنّ اللون يعدّ عنصراً هاماً في الصورة الفنية في الشعر. و لکلّ من الشعراء تجربة خاصّة في التعامل معه واستکشاف عالمه الرمزي. نجد عند الشاعرين الرسامين سهراب سبهري و سعدي يوسف تجربتين مختلفتين بهذا الصدد. و الملاحظ أنَّ اللون قد تحوّل عندکل منهما من رؤية بصرية إلى وعي ذهني فيُعدُّ بذلک عنصراً هاماً للبناء الفني في شعرهما، و لکنّ کلاً منهما يَستَخدِمه مختلفاً عن الآخر، فإنّ سبهري يعامله کمظهر للجمال و النقاء متفائلاً متأثراً بالرومانسية، و لکنّ سعدي يوسف يأتي به کرمز للنضال السياسي والاجتماعي و هو متشاءم و متأثر بالواقعية، و الفرق الواضح بينهما أنّه يمکن استبدال لون بلون آخر في کثير من شعر سبهري و لکن في شعر سعدي لا يمکن مثل ذلک. هذا المقال دراسة للون وأثره في شعرهما.
علي سليمي؛ محمد نبي احمدي
المجلد 6، العدد 15 ، يوليو 1431، ، الصفحة 81-94
المستخلص
إنّ کلاًّ من النحويين و البلاغيين ينظرون إلي اللّغة من منظر خاصّ، فيفسّر کلّ منهم تبعاً لرؤيتهم النصّ الأدبيّ، ظواهره و خفاياه مختلفاً عن الآخر، فأدّي ذلک إلي نتائج عمليّة مختلفة في فهم اللّغة و النصّ الأدبيّ. فبينما ينظر البلاغيّون إلي روح اللّغة و خفاياها و يطرحون قضايا کالإيجاز و الحذف و الحصر و يعتقدون أنّ لکلّ نصّ أدبيّ إضافة ...
أكثر
إنّ کلاًّ من النحويين و البلاغيين ينظرون إلي اللّغة من منظر خاصّ، فيفسّر کلّ منهم تبعاً لرؤيتهم النصّ الأدبيّ، ظواهره و خفاياه مختلفاً عن الآخر، فأدّي ذلک إلي نتائج عمليّة مختلفة في فهم اللّغة و النصّ الأدبيّ. فبينما ينظر البلاغيّون إلي روح اللّغة و خفاياها و يطرحون قضايا کالإيجاز و الحذف و الحصر و يعتقدون أنّ لکلّ نصّ أدبيّ إضافة إلي ظاهره، بعداً خفيّاً غير مکتوب يفهم بذوق مرهف، يُعنَي النحويّون بظاهر اللّغة محللّين بنيتها الظاهرة فأصبح الفرق بين الرؤيتين واضحاً في مواضيع کالجملة الاسميّة و الفعليّة، همزة الاستفهام، ضمير الفصل، الجملة المستأنفة و عطف الجملة الإنشائيّة إلي الجملة الخبريّة و بالعکس. حيث أنّ کلاًّ من الفريقين سلک طريقه الخاصّ في تفسير هذه الجمل و تحليلها.
فرامرز ميرزايي؛ علي سليمي
المجلد 6، العدد 14 ، إبريل 1431، ، الصفحة 119-138
المستخلص
إن المستقبل لآت أسرع مما نتصوره، و الفوضي التي نعيش فيها هي نتيجة لعدم اهتمامنا بالدراسات المستقبلية. يبدو أن عدم الاهتمام بهذا الامر أدي إلي الفوضي التي أصابت أقسام اللغة العربية و آدابها کسائر الأقسام الموجودة في الجامعات. الامعان في الحضارة الاسلامية، ماضيا، و الحضارة الغربية، حاليا، يقنعنا أن المعرفة اللغوية و تنميتها ...
أكثر
إن المستقبل لآت أسرع مما نتصوره، و الفوضي التي نعيش فيها هي نتيجة لعدم اهتمامنا بالدراسات المستقبلية. يبدو أن عدم الاهتمام بهذا الامر أدي إلي الفوضي التي أصابت أقسام اللغة العربية و آدابها کسائر الأقسام الموجودة في الجامعات. الامعان في الحضارة الاسلامية، ماضيا، و الحضارة الغربية، حاليا، يقنعنا أن المعرفة اللغوية و تنميتها هي الاساس في التنمية العلمية، لأن اللغة کمؤسسة اجتماعية هامة تعد الوعاء الذي تصب فيه العلوم بمختلف مجالاتها.
اللغة العربية – إضافة إلي کونها لغة دينية للايرانيين و مؤثرة جدا في لغتنا الأمّ و ثقافتنا للجذور المشترکة بين الفارسية و العربية- تعدّ لغة رسمية لـ21 دولة عربية تقع في منطقتي الشرق الاوسط و شمالي افريقيا الاستراتيجيتين، ولنا مع هذه الدول علاقات ثقافية واقتصادية بحکم الجوار و المصيرالمشترک في عالمنا اليوم، فکلنا نعاني همّا مشترکا. اذن، اللغة العربية و آدابها هي الباب الرئيس للوصل بين هاتين المنطقتين الهامتين. فبإمکاننا أن نجعلها آلة مؤثرة تساعد الدولة و جامعاتنا في تقدم علمي باهر و تحّولها إلي فرع علمي محبب لدي الطلاب والأستاتذة حيث تصل إلي مکانة لائقة بين الأقسام الجامعية الأخري و ذلک بمساهمتها في إنشاء فروع بينية جديدة و مراکز بحثية اجتماعية و اقتصادية و لغوية و انشاء جمعيات علمية و مجلات محکمة و الاهتمام بالمجالات العلمية الحديثة.
فرامرز ميرزايي؛ خليل پرويني؛ علي سليمي
المجلد 4، العدد 10 ، أكتوبر 1429، ، الصفحة 165-181
علي سليمي؛ محمود شهبازي
المجلد 1، العدد 4 ، أكتوبر 1426، ، الصفحة 119-134
المستخلص
عرفان جبران متعلق به يک مکتب خاص نيست. او کتب آسماني مانند قرآن کريم، انجيل و تورات و عرفان و حکمت شرق را منبع تغذيه انديشه هاي خود قرارداده، و با نگاهي وحدت جويانه، عرفاني عرضه مي کند که تمام زواياي هستي را در بر مي گيرد. عرفان جبران، عرفاني طبيعي است، بدين معنا که در نگاه او، تمامي موجودات رو به سوي کمال دارند. وي نظريه معروف «تکامل ...
أكثر
عرفان جبران متعلق به يک مکتب خاص نيست. او کتب آسماني مانند قرآن کريم، انجيل و تورات و عرفان و حکمت شرق را منبع تغذيه انديشه هاي خود قرارداده، و با نگاهي وحدت جويانه، عرفاني عرضه مي کند که تمام زواياي هستي را در بر مي گيرد. عرفان جبران، عرفاني طبيعي است، بدين معنا که در نگاه او، تمامي موجودات رو به سوي کمال دارند. وي نظريه معروف «تکامل انواع» را که بر اساس آن موجودات با انتخاب اصلح، شد و نمو مي يابند، به دامنه معنويات نيز تعميم مي دهد.